- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
از بس که حُسن نام تو شد مشق جوهرم عـطـر بـقـیـع میوزد از بـاغ دفـتـرم شوق بهشت سهم بـقـیه، ز من مخـواه از گـنـدم مــزار شـمـا ســاده بــگـذرم مسکـین، یتـیم، اسیـر، همه زود آمـدند مثل هـمیشه در صف این خانه آخـرم نقش است بر کتیبۀ خلقـت هو الکـریم ثبت است بر جـریـدۀ عالم هـو الکـرم من خـواب دیـدهام پس از آبادی بقـیـع نـذر ضریـح تـوست الـنـگـوی مـادرم آنـقـدر حـلـقـه بر در این خـانه کوفـتم حــالا خـودم کـلـون قـدیـمـی این درم گفـتند سائلان که پس از تو کجا رویم گـفـتـی که این شـما و سـرای بـرادرم اینها دو واژهانـد که با هم غـریـبهاند بر صفحه چون دو خط موازی: حسن، حرم
: امتیاز
|
مدح و ولادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
شکر خدا ز روز ازل سینه زن شدیم گـریـه کنـان داغ شـه بـیکـفـن شـدیـم تـا خـاک مـقـدم پـسـر فـاطـمـه شـدیـم بودیم سنگ سخت، عـقـیق یـمن شدیم سـبـط الـرسـول و آیـنـۀ کـردگـار بود با سائـل و یتـیـم و غـلامـان نـدار بود
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
شُغـلـم این است، گـدایی ز دیـار حسنم بعد، با حفـظ سِمَت نوکر یک بیکـفـنم خانۀ مـادریام خاک بقـیع است فـقـط مـدتی هست که تبعـیـد شدم از وطـنم همه جا و همه دَم تکیه کلامم حسن است ذکر تو مثل ستون است، به قصر سخنم شهر را مست کنم با نفسِ «جان حسنم» بوی گُل پر شده در صحن و سرای دهنم ذاتا از ریشه کـریم اند، گـدایـان کـریم بین آنان به خـدا هـیچ تر از هـیچ، منم مطـمئـنم که کسی بود، سـوا کرد مرا نظـر مـادرتـان است، اگر سیـنـه زنـم هر زمان سینه زن بزم عزای تو شدم گریه کرده ست به روی تن من پیرهنم به روی لوحِ دلم حک شده با خط درشت «من حسینی شدۀ دست امامـم حسنم» غصۀ بیحـرمیّ تو مرا کُـشت، حسن زیر خورشیدی و این شد سبب سوختنم کاش میشد که پس از مرگ، شوم خرج شما سایـبانی بشود روی مـزارت ... بـدنم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
چون عقیقی که در آغوش یمن جا دارد از ازل در دل من عشق حسن جا دارد آن قـدر عـاشـق ایـن ماهِ زبرجَد گُونَـم که به شوق رَصَدش، ترک وطن جا دارد از تماشای گُـلِ رویِ چونان یاسـمنش گر بیـابان بشـود دشت چـمن جا دارد میوزد چونکه نسیم که از طرف گیسویش رقص گلها وسط دشت و دَمَن جا دارد عطرِ پیراهن او پخش که شد در بازار هر چه ضایع بشود مُشکِ خُتن جا دارد من کـلـیمُِ الحَـسَـنم، ذات خـداوند اگـر «لَنْ تَرانی اَبَداً» گفته به من جا دارد به تمـاشـای اویـسی شدنم از عـشقـش بـنـشـیـنـنـد اگـر اهــل قَــرَن جـا دارد پیش نـوبـاوگی قـامت چون طـوبـایش تا کـمر خـم بشود سرو کهـن جا دارد از شباهت به نبی و به عـلی داشتـنش گر بگـویم همۀ عـمـر سُخـن جا دارد تا نگویم حسن الـلّهیام از فرط جنون دست بگذارم اگر روی دهن جا دارد خلق، مهمانِ کریمند به افطار و سحر سفـرهاش بهـر هـمه قـاعـدتـاً جا دارد صحبت از زهر هلاهل شد و طرز اثرش پس اگر سبز شود رنگ بدن جا دارد! آخر مجلس این شاه که خود بیحرم است روضۀ کُشتۀ بیغسل و کـفن جا دارد گفت: «لا یَوْم کَـیوْمِک» به اباعـبـدالله پس دل آشـفـتـۀ گـودال شدن جـا دارد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
حاتم بخـورد حـسرت این ساز دهـانم از ذکـر کـریـمی که شده ورد زبـانـم آن روز که بر داغ حسین اشک بریزم روزی ست که بر خانۀ تو درب زنانم در را به رویم باز کن از چه نگرانی؟ من نیـز چنان مـادر تو سوخـته جـانم بازار و یا کـوچه، قـسـم خـوردهام آقـا جایی که شلوغ است خودم را برسانم کودک شدم و صحـن برای تو کشیـدم ای کاش در این کودکی خـویش بـمانم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای کعبۀ وصال زمین خال روی تو ای اهدنا الصراط زمان تاب موی تو یکـبار گرد روی عـبا را تکـان بده یک عمرسیل رحمت حق را نشان بده بالا نـشیـن قـلـۀ احـسانی ای حـسن مغروق در عبارت رحمانی ای حسن آشفـته گـیـسویت به دل باد میدهی اینگونه دلبری به جهان یاد میدهی زیبای فاطمه همه مجـذوب هـیبـتت پیچیده بین گوش فلک صوت غیرتت با یک نگاه جنگ جمل را بهم زدی روز سـیـاه قـوم خـوارج رقـم زدی تیغـت ربـود از دل عـالـم قـرار را برقـش گرفت دامن اُشـتر سوار را ای انتهای غـزوۀ فـتحاً مبـین حسن دشمن به ضرب تیغ تو دارد یقین حسن نام تو را خدای تو خوب انتخاب کرد پس باید از به غیر حسن اجتناب کرد ما ریزه خـوار سفـرۀ آبادیات شدیم مبهوت دام و شیوۀ صیادیات شدیم سبز است با نگـاه تو بخت سیـاه ما مُهر ثواب خورده به روی گـناه ما از کوچۀ کـرامتت هر بار میرویم با کوله بار جود تو پُـربار میرویم ما را گدای دست کـریمت نوشتهاند از جـیره دارهای قدیـمت نـوشتهاند
: امتیاز
|
مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام
خـاک را به آسـمـان، میکـند بـدل حسن روزگـار تـلـخ را، میکـنـد عـسـل حسن تا ابد هرآنچه حُسن، جزئی از محیط اوست جمع مفـردات حُسن، بوده از ازل حسن هر حـوالـهای که شد، خـیر در بـساط ما روی گوشه ای از آن، حک شده من الحسن شوق در لباس روح، روح در مسیر وصل وصل در سریر عشق، عشق در عمل حسن نجـل شیر کردگـار، نخـلی از ابـوتـراب عرش را گرفته است، تنگ در بغل حسن او به هر که میرسد، ذوب میشود در او آنـقـدر که مـرتـضی، میشود ابالحـسـن لافـتـی اگـر که داشـت مـاجـرای دومـی بـاز مـیرسـیـد بـر فـاتـح جــمـل حـسـن جنگ گر گرفته از، مختصرترین رجز مخـتصرترین رجـز، نـعـرۀ انـا الحـسن در تـمام عـالـمـیـن، بر حـسین و زینـبـین کیست او که حجّت است؟حضرت اجل حسن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
سائلی که حلقۀ در را به وقـتـش میزند دست صاحبخانه روزی سر به بختش میزند ای که محتاجی، بیا خوان طلب را پهن کن خاک پای شاه شو، بال ادب را پهن کن تا رسیدی پای در، لا ترفـعـوا أصواتکـم در بـزن، آرامتر، لا تـرفـعـوا أصواتـکـم صبر کن آقا خودش در را به رویت وا کند ابر رحمت، قطرهات را از کرم دریا کند صاحب این خانه فضل الله یؤتی من یشاست او کریم آل طاها، او حسن، او مجتباست کیست این ماهی که بر او آسمان تعظیم کرد ثروتـش را با فـقـیران بارها تقـسیم کرد کیست این، فرزند وصل عادیات و کوثر است در دلیری و شجاعت، حیدر ابن حیدر است او که در جنگ جمل نورٌ علی نور آمده روبـرویـش نـاقـۀ فـتــنـه بـه زانـو آمـده در مقام صبر او اندیشه حیران مانده است از نظر بر جود او احساس نالان مانده است قامت ایـوب از صبر حسن خـم می شود صلح او با غربت و تدبـیر توأم می شود روز محشر خود گواه محکم این مدعاست مذهب شیعه، همانا درک صلح مجتباست این امام مهربان از جنس نور و روشنی است سینهاش، مثل حسین بن علی بوسیدنی است سیـنـهای که مخـزن اسرار مادر بوده و شـاهـد آن کـوچـه و آزار مــادر بـوده و کوچهها، احساس او را هی به آتش میکشند این مدینه، کوچههایش آخر او را میکشند کوچهای تنگ و دلی سنگ و نگاه فاطمه کـشتـه او را خـاطـرات قـتـلگـاه فـاطمه
: امتیاز
|
مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام
سبط اکبر! به پیـمبر چه شباهـت داری نـکـنـد آمــدهای قــصـد نــبــوّت داری؟ بی سبب نیست که بر سجده میافتی هرشب به روی شـانـۀ خـود بـار امـامت داری دست ما را تو گرفتی و رساندی به خدا قــمـر چــارمـی و نــور هـدایـت داری عرض حاجت به کریمان سبب رشد گداست ور نه آقا تو به این عرضه چه حاجت داری؟ قبل از آنی که بخواهـیم به ما بخـشیدی صد برابر ز کریمان تو کـرامت داری حرف یک عمر بزرگیست نه یک بار و دو بار سالیانیست به این سروری عادت داری سروران مثل تو "ارباب" ندیدند حسن! همه ماندند، چه لطفی به گـدایت داری! وجـنـاتـت سـکـنـاتت حرکـاتـت عـلوی سهم ارث از پدرت، نور ولایت داری تو که شاگرد علی بودی و هم رزم حسین در همه فوت و فـن رزم مهـارت داری با سـرِ نـیـزۀ صلحت به دل کـفـر زدی سپـرِ صبـر، و شـمـشیـر سیـاست داری تـرس مـحـشـر بـه دلــم راه نــدارد آقـا چون تو از مادر خود اذن شفاعت داری
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
مـاه خـداست روی تمـاشـایی حسن عرش صفاست مجلس شیدایی حسن مجنون شود هرآنکه ببیند سحر گهی یک جـلـوه از تـبـسّم لـیـلایی حسن موسی نشسته همره عیسی به راه او حـاتـم گـدای سـفـرۀ مـولایـی حسن تفسیر "انما" به گمانت چه می شود یوسف اسیر عصمت و زیبایی حسن ذکر شـبـانـه روزی ایـوب این بُـود صدآفرین به صبر و شکیبایی حسن نقش است روی پرچم سردار علقمه پـایـنـده بـاد، پــرچــم آقـایـی حـسـن یک شب برو مدینه بفهمی غریب کیست بی انتهاست غـربت و تنهایی حسن یابن الحسن به جان حسن کن عنایتی یکسر بیا به روضۀ زهـرایی حسن دارالشفاست مجلس ارباب بی حرم غافـل مشو ز ذکـر مسیحایی حـسن
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
زیـبـایـی ایـام جـمـال حـسـنـیـن اسـت دشمن خجل از جاه و جلال حسنین است فرمود که سرخـیـل جـوانان بهشت اند این ذکر دل انگـیز مدال حسنین است حکم و سند بخـشش سیـنه زن عـاشق در روز جزا در پَر شال حسنین است دادند به آن پیر چه خوش درس وضو را این اندکی از اوج کـمال حـسنین است آنجا که ببخـشند عـطا غـیر خودی را غفلت ز خودی کار محال حسنین است اندیشه مکن از غم هجران شب مرگ آندم به خدا صبح وصال حسنین است کردند شفاعت چو ز وحشی عجبی نیست احسان به گـنهکار روال حسنین است
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
فدای جود کسی که هر آنچه را بخشید فـقط به خـاطـر خـشنودی خـدا بخشید از ابـتـدا پـدرش فـکـر ما گـداهـا بـود که سفرۀ کرمش را به مجـتـبی بخشید غریب بود، اگرچه گـدا فراوان داشت کـریـم بود، بـدون سـر و صدا بخـشید کـریـم کار ندارد به اسم و رسم کسی غریبه را چه بسا بیش از آشنا بخـشید ملامتـش نکـنید آنکه را مدیـنـه نرفت مدینه زائر خود را به کـربـلا بخـشیـد دو مـاه گـریه برای حـسین بـاعث شد که رزق اشک حسن را خدا به ما بخشید گمان کنم که دگر مادری زمین نخورد خـدا فـقط به حسن اینچـنین بلا بخشید گـمـان دیـگـرم ایـن است کـه دم آخـر به غـیـر قـاتـل مـادر بقـیـه را بخـشیـد
: امتیاز
|
مدح و شهادت امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای چارطاق عرش خـدا خـیمۀ غمت وی کهکشان ستارهای از خاک مقدمت قـدوسیـان تراوش انـفـاس قـدسـیات فرماندگی ارض و سماء رتـبۀ کمت هفت آسمان به گرد مزار تو در طواف آمد پـدید نُه فلک از فیض یک دمت لاهـوتیـان دریـده گریبان روضهات آیـد صدای فـاطـمـه از بـزم مـاتـمت صدها هزار حـاتـم طائی نـشستـهاند کاسه بدست، سائل دنیـار و درهـمت جانا حساب چشم تو از دیگران جداست زمزم کجا و قطره ای از اشک نم نمت یا سید الکـریـم سیـادت غـلام توست ارثـیـه ایست هـدیـه ز جـدِّ مکـرمت ای امـتـداد مـرتبت مـرتضی حـسن! کـرده خـدا به شـاه شهـیـدان مقـدّمت آتـش گـرفـتـه ای وسط کوچـۀ فـدک شـد فــاطـمـیــه اول مــاه مـحـرّمـت صـلـح تو شد زمیـنۀ تصویر نـیـنـوا کـرببـلاست سینه زن پـای پـرچـمت من بینوای عـشق تـوأم سیدالـغـریب دردی بریز دردل من جـان قـاسمت یک عـالـمه تـرانه بـرایت سـرودهام من از ازل خـراب نـگـاه تـو بـودهام
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
ای پـشت گـرمـی فـقـرا از قـدیـمها آمـوزگـار مـکـتـب سـبـز کـریـمهـا در خـلوت شبانه چه انسی گرفتهاند با عطر و بوی خوب حضورت نسیمها در حُسن خُلق با پدرت مو نمیزنی پُر کـردهاند دور و برت را یتـیـمها پر میکشم همیشه غـریبانه تا بقـیع تـا مـقـصـد هـمـیـشگی یـاکـریـمهـا از سفرۀ تو نان و نمک خوردهایم ما حتی از آن به خانه یمان بردهایم ما
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
کریم هستی و الطاف بی حـدی داری میان مـا به کـرامت زبـانـزدی داری گداست در به در رزق خود ولی اینجا شما به سمت گدا رفت و آمدی داری حـرم اگـر چـه نـداری ولی بـدان آقـا مـیـان سـیـنـۀ عـشـاق مـرقـدی داری کریم هستی و حیف است ای عزیزخدا نه بـارگـاه طـلایی نه گـنـبـدی داری رسیدهام که ببخشی مرا تو از سر لطف «اگر چه معـتـرفم نوکر بدی داری»
: امتیاز
|
مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام
قبل از سلام کردن سائل سلام کرد این بار هم کرامت خود را تمام کرد در حیرت است واژه ایثار از حسن نان شبـش دوبـاره نـثـار غـلام کرد تا دید فاطمه که گره خورده کار من ذکر مـرا «کـریـم علیه السلام» کرد زنجـیر عـقل مانع عشقش نمی شود هرکس که پای درس حسن ثبت نام کرد رحمت به آن کریم که از لطف بی حدش با جبرئیل، شاعر خود هم کلام کرد ابیات مِدحـتش همه بیت المقدس اند ترویج مدح، صاحب بیت الحرام کرد از قدرتش نپرس؛ جمل را نظاره کن کاری که با سپـاه سـواره نظام کرد چشمم به احترام قدومش به سجده رفت کامم برای بوسه به دستش قیام کرد در خاطرم نمانده که شغلم گدایی است از بس گدای فاطمه را احترام کرد
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
سـفـرۀ بـاز تـو آنـقـدر گــدا پــرور بـود روز و شب سفرهات از خیل گدا محشر بود غیر بیت الحسن این شهر کرم خانه نداشت که دراین شهر فـقط خانه تو بی در بود
: امتیاز
|
مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام
آمــدم پـشـت در خـانــۀ آقـای کــریــم میکشم بر سر خود خاک کف پای کریم درِ ایـن خـانـه ز مـقـدار نـبـایـد دم زد با همه فـرق کـنـد شیـوۀ اهـدای کـریم من فـقـط آمـدهام سیـر نگـاهـش بکـنم کارمن نیست سرودن ز سجایای کریم اولـیا پـشت در خـانۀ او صف بستـنـد در خود عرش بود مرتبه و جای کریم نان این خانه به ما عزت و شوکت بخشید به جهان فخر کنند خیل گـداهای کریم ما گـدای پـسر ارشـد حـیـدر حـسنـیـم پس امید هـمۀ ماست به مـولای کـریم میرود دل به همان جا که تعلق دارد مـیرود پـشت در خـانـۀ آقـای کـریـم
: امتیاز
|
مدح و مناجات با امام حسن مجتبی علیهالسلام
از تو به یک اشاره و از ما سری بلند در سـایـه سـار دلـبـریت دلـبـری بلـنـد دستی بزن به مس که طلا میکند دُرست در بین حرفـه کاری تو زرگـری بلـند یوسف تویی؛ کریم تویی؛ مجتبی تویی تا انتهـای شـهـر صف مـشتـری بلـنـد ما از جمل؛ شجاعت تو درک کردهایم این که دلیل نیست صف لشگری بلند اصلا بهـانه بود تو را جـلـوه گـر کـند با یا حسن؛ عـلـی بُکـنـد هر دری بلند در کـشتی نجـات حسین ابن مـرتضی سکان به دست زینب و تو لنگری بلند محشر دو چشم توست؛ قیامت به پا نکن عین الیـسار تا به یـمین محـشری بلند در کربلا قـیامت تو یک قـیامت است کـوتـاه قـامـتی که کـنـد پیـکـری بلـند با ضربههای قـاسم تو میخورد زمین دشمن به گـوش تا شنـود حـیدری بلند این هم برای عرض ارادت به ساحتت لطفت مـدام و قـدمت این نـوکری بلند ما پـیــرو سـیـادت سـادات حـیــدریــم عمـرش زیاد؛ سـایۀ سر رهـبری بلند ای وای از آن غمی که تو را پیر کرده است وقتی عصا شدی که شود مـادری بلند
: امتیاز
|
مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام
تا نقاب از چهرۀ زهرائیـش رد میشود لاجرم خورشید در کارش مردد میشود هرکجا ساکن شود او خشت خشتش قبله است گر حسن مقصود باشد خانه مقصد میشود در شجاعت، در نجابت، در کرامت ذات او اجتماع حـیدر و زهـرا و احمد می شود کـوری چـشـمـان کـفـار حـسود یـثـربی بعد از او دنیا پُـر از نسل محمد می شود چون یداللهی که شد آئـینۀ حـق در زمین روی او ایزد نمـای “دست ایزد” می شود حُسن همراه حسن شد عزتش شدت گرفت ضرب شد حرفی اگر در خود مشدّد می شود هر که آمد دست پُر برگشت بی چون و چرا شـایدِ سـائل درِ ایـن خـانه باید می شـود “گر گـدا کـاهـل بود” آقا پی او می رود احـتــمـال نـا امـیـدی گــدا رد مـی شـود در توازن نیست باهم کوه و کاه، اینجا ولی بـارها ثـابت شـده آقـا بـخواهـد می شود می رسد روزی که پیمانکار صحن مجتبی آسـتان قـدس شـاهنـشاه مـشهد مـی شـود
: امتیاز
|
مدح امام حسن مجتبی علیهالسلام
هر آنچه نـاشـدنی هست با حـسن بشود دَمی که حضرت مُشکل گُشا حسن بشود به حُسنِ خُلق شود بین مردمان مَشهور کسی که بـارِ لبـش ذکـر”یا حَسن”بشود اسـیر حُـسن کـس دیـگـری نخواهد شد کسـی کـه دلبـرش از ابـتدا حسن بشود به دست قدرت خود چونکه قصد خلق کند مُـسلّم اسـت کـه صُنعِ خُـدا حسن بشـود هـزار سبط دگر هـم به مصطفی بدهند هـمیـشه، رابـع اهـل کـسا، حـسن بـشود عزیـز کـردۀ خـیـرُ النّـساست ، پس باید عزیـز حضرت خیـرُ الـوَرا حسن بشود به جز همان که ابا الحُجّت است، در عالم نـدیده ایم کـه جز مُـجـتبـیٰ، حسن بشود! أخُ الکـریم و إمام الـکریـم و إبـن کریم قـسم بـه ذوالکرم، آقای مـا حسـن بشود بـه سیـنـۀ احـدی دست رد نـخـواهم زد رواست صاحب ایـن ادّعـا حسن بـشود گـدای لقـمۀ نانی شدن، شـرافـت ماست شـبی که بانی این سـفره ها حسن بشود شـبی دقـیـق نـظر کرده ایـم و فهمـیدیـم حسیـن نیز پس از حذف”یا”حسن بشود میـان ایـن هـمـه دلدادۀ حسین،خـوشیـم به ایـنکه صاحب دلهای ما حسن بشود گریز هرچه که روضه ست کربلاست ولی گریـز روضۀ کـرب و بلا حـسن بشود که نـوجوان یـتیـمـی بـناسـت آخر کـار میان خون بزند دست و پا، حسـن بشود
: امتیاز
|